یلدا ...
شنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۱، ۱۲:۲۰ ق.ظ
تلخ بگو راست بگو تا شب یلداست بگو
تا نفسی هست بگو هر چی دلت خواست بگو
خسته و بی تاب شدم محو شدم خواب شدم
خسته از این پنجره ها منتظرت قاب شدم
گریه بر این حال کشید اشک در این فال کشید
بر تن بی دست خدا نقش دو تا بال کشید
خوار شدم پست شدم با همه یک دست شدم
تشنه ی بی آب شدی نیست از این هست شدم
تلخ بگو راست بگو تا شب یلداست بگو
تا نفسم هست بگو هر چی دلت خواست بگو
خسته و بی تاب شدم محو شدم خواب شدم
خسته از این پنجره ها منتظرت قاب شدم
۹۱/۱۰/۱۶
وبلاگ جدید مبارک به به عجب مطلبی هم برای شروع وبلاگ گذاشتید.
شعرشو خیلی دوست دارم.