کیستی؟
دوشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۱، ۰۴:۰۱ ب.ظ
در را که زدند زن هنوز داشت برای فوت پدرش گریه می کرد.
مرد بلند شد که برود و در را باز کند.
زن گفت: «احتمالا آمده اند به من تسلیت بگویند. خودم می روم در را باز می کنم.» و رفت.
پشت در که رسید پرسید: «کیستی؟»
گفت: «در را باز کن؛ آمده ایم علی را برای بیعت ببریم...»
محمد مبینی
۹۱/۱۰/۱۱