اکنون دیگر چه نیازی به آب؟!
دستهایش را باز میکند و آب را به شریعه برمیگرداند دل به حکم امام عشق میسپارد و سپاه عقل را مضمحل میکند.
مگر تو از آب توان میگیری؟! مگر تو به مدد جسم راه میروی؟
برای من اکنون جنگیدن اصل نیست. عشق به حسین اصل است حتی جنگیدن در راه حسین هم به اندازه خود حسین اصل نیست. اصل، حسین است.
اصل این است که وقتی حسین تشنه است، وقتی سکینه حسین تشنه است، وقتی سکینه حسین تشنه است، وقتی بچههای حسین تشنهاند، آب خوردن من نامردی است، نامریدی است، نابرادری است، ناعاشقی است، نامواساتی است، خلاف اصول عشق ورزیدن است.
خلاف از خود تهی ماندن و از معشوق پر بودن است.
اکنون دیگر او تشنه آب نیست.
تشنه دیدار کسی است که تصویرش را در آب دیده است و انگار او نه مشک که آب حیات عالم را با خود حمل میکند.