آن زمان که علی بر فراز منبر کوفه خطاب به کوفیان فرمود: "ای مردمان، امر به معروف و نهی از منکر را به پا دارید تا مبادا شرورانتان بر شما تسلط یابند و نیکانتان مهجور گردند" کوفیان درجه اهمیت این کلام را درک نکردند. اما همان دم میشد اضطراب را در نگاه علی نظاره کرد ...
اضطراب از اینکه کوفیان این فریضه مهم را ترک کنند و همین شهر را قتلگاه و اسارتگاه آل علی کنند.
سال ها گذشت و کوفیان، مشغول به نماز و روزه و کسب و کار خود،آن اصل مهم را از یاد بردند. کوفیان در ظاهر زندگی مسلمانانه ای را داشتند اما به ندای حسین که فرمود: "آیا نمی بینید به حق عمل نمی شود و از باطل خودداری نمی گردد؟" توجه نکردند و تا اینکه در یک روز تاریک، با فریاد شیرزنی که قافله سالار کاروان نور بود از خواب زمستانی خود بیدار شدند: "ای اهل کوفه، ای اهل نیرنگ و غدر ... "
آری! راز نفرت انگیز بودن کوفیان بی توجهی به اصل مهم و اساسی امر به معروف و نهی از منکر بود. اصلی که امام باقر آن را به عنوان برپا کننده سایر واجبات معرفی می کنند: "بها تقام الفرائض".
کوفیان بی توجه نسبت به ولی زمان خود، اراذل خود را از کارهای بد و دشمنی با ولی نهی نکردند و یکدیگر را به کارهای خوب و حمایت و جانثاری در راه ولایت امر ننموند.
و شد آن چه نباید می شد ...
وقتی جنگ شد پدرهای ما رفتن جنگ سخت، بعد که جنگ تموم شد تازه همه گفتیم بریم یک نفس تازه کنیم ناگهان گفتند آقا جنگ نرم ،اما جالب اینجاست که هم در جنگ سخت وهم در جنگ نرم ما امکانات نداشتیم به قول آقا حتی سیم خاردار رو هم از ما محروم کردند توی جنگ نرم هم همین طور حتی دریغ از یک قلم خاردار!
در جنگ سخت اکثر مسولین با ما مشکل داشتند در جنگ نرم هم اکثرا حوصله ما را ندارند وقتی بهشون می گی دست مارو بگیرید می گویند باید فعلا زمین داد زمان گرفت ...
وقتی میخوای ....
آقای مسئول سازمان تبلیغات اسلامی! هیئت امام حسین را به گدایی میچسباند و ...
اصلا آقا مرتضی آوینی خیلی قشنگ گفت :در جمهوری اسلامی همه آزادند جز حزب الله .
والعاقبه للمتقین
چیست این سر مگوی عالم هستی؟
این عظمت مستور ...
رمز و رازی که گاه از دل ناموس الله می تراود و به ناچار با ضربت سیلی و میخ در خاموش میشود.
گاه به قعر چاههایی که به دست یدالله حفر شده فرو می رود.
و گاه از فرق شکافته اسدالله بیرون می ریزد.
گاه از لب جگر گوشه نبی می جوشد تا با جحد نامحرمان جگری به جا نماند،
و گاه از لسان ثارالله بر منبری به بلندای نیزه به گوش می رسد و گاه ...
دیگر زمین و زمان تاب تحمل ندارد،
این رب عالم است که پرده از اسرار بر می دارد
آری؛کلام، کلام حق است...
اما...؛ اما این بار کلمات تاب تحمل ندارند...
« ک ه ی ع ص»
اکنون روضه خوان خود خداست...
ولی مصیبت آنچنان عظیم است که همانند آن پیکرهای پاک، کلمات نیز چاک چاک شده اند:
ک ه ی ع ص
کربلا...
هلاک آل رسول...
یزید...
عطش...
صبر...
به هواداری او ذره صفت رقص کنان
تا لب چشمه خورشید درخشان بروم…
آقا! قرارِ شاه و گدا یادتان که هست؟مشهد، حرم، ورودیِ باب الجوادتان...
منبع: حافظ
در انتــهای شــاخــه،
شکــوفــه ،
انکــار انتهــاســت . . .
منبع: یدالله رویایی
آخرین سکانس یلدا، و صادق: کلمات همونه فقط اَ و اِ و اُ عوض میشن ...
اولین شبی که مختار شروع شد، فکر نمیکردم اینقدر خاطرات خوب ازش برام به یادگار بمونه.
خاطراتی که واقعا هم موندنی هستن و هم شیرین ...
خاطراتی که دوست دارم تکرار بشن، راستش اون روزی که یکی از بچه ها بهم گفت که منظور خانوم فلاح از اون قضایایی که پیش اومد این بوده که یعنی مختارنامه یک ساله که تموم شده و شما هنوز ولش نکردید ... خب برای من یا بگم ما جالب آمد، جالب از این لحاظ که این حرف را از خانوم فلاح شنیدیم ...
خانوم فلاحی که همیشه با ما بود، روز، شب، عید ... یادتونه اجازه نمیدادیم حتی برای خرید برن؟ ....
اما ...
یواش یواش گذشت، خیلی هم از اون حرف خانوم فلاح نگذشتا ولی گذشت ...
که این تغییر رفتار رو توی بعضی دیگه از بچه ها هم مشاهده کردم تغییر رفتاری که فکر میکنم عللش همان عللی بوده که خانوم فلاح گفتن! یا بهتر بگم به همون عللی رسیدن که خانوم فلاح هم به همون علل رسیده بود.
این سولات همراهم بود تا یلدا شروع شد و به سوالام جواب داد و به این نتیجه رسیدم که اونطوری ک خانوم فلاح میگفت نیست و مثل ما کم نیستن.
تفسیرش بماند برای اهل دلش ...