مختارنامه ...
اولین شبی که مختار شروع شد، فکر نمیکردم اینقدر خاطرات خوب ازش برام به یادگار بمونه.
خاطراتی که واقعا هم موندنی هستن و هم شیرین ...
خاطراتی که دوست دارم تکرار بشن، راستش اون روزی که یکی از بچه ها بهم گفت که منظور خانوم فلاح از اون قضایایی که پیش اومد این بوده که یعنی مختارنامه یک ساله که تموم شده و شما هنوز ولش نکردید ... خب برای من یا بگم ما جالب آمد، جالب از این لحاظ که این حرف را از خانوم فلاح شنیدیم ...
خانوم فلاحی که همیشه با ما بود، روز، شب، عید ... یادتونه اجازه نمیدادیم حتی برای خرید برن؟ ....
اما ...
یواش یواش گذشت، خیلی هم از اون حرف خانوم فلاح نگذشتا ولی گذشت ...
که این تغییر رفتار رو توی بعضی دیگه از بچه ها هم مشاهده کردم تغییر رفتاری که فکر میکنم عللش همان عللی بوده که خانوم فلاح گفتن! یا بهتر بگم به همون عللی رسیدن که خانوم فلاح هم به همون علل رسیده بود.
این سولات همراهم بود تا یلدا شروع شد و به سوالام جواب داد و به این نتیجه رسیدم که اونطوری ک خانوم فلاح میگفت نیست و مثل ما کم نیستن.
تفسیرش بماند برای اهل دلش ...
میشه جواب سوالاتونو با سریال یلدا بدید دقیق منظورتون چی بود؟