شــب زیـارتــی اربــاب، بـه امــیـد زیـارت؛
صلــی الله عـلیـک یا ابـاعـبــدالله الحـســیـن
شــب زیـارتــی اربــاب، بـه امــیـد زیـارت؛
صلــی الله عـلیـک یا ابـاعـبــدالله الحـســیـن
همه دارند به پابوسی تو می آیند
طبق ِ معمول من ِ بی سر و پا جا ماندم...
حتما قرار شاه و گدا هست یادتان
آری همان شبی که زدم دل به نامتان
مشهد، حرم، ورودی باب الجوادتان
آقا دلم عجب گرفته برایتان
آقای دلهای بی قرار! انگار خوانده ای مرا.
مرا که در حسرت دیدنت و تنفس عطر حرمت می سوزم. انگار صدا کرده ای مرا٬ مرا! کوچک ترین زائر حریم آسمانی ات را!
و انگار در کوی تو من وجود ندارد٬ همه چیز توست!
دارد به دل صلابت کوه شکیب را
از لحظه ای که بوسه زده زخم سیب را
با کاروان نیزه چهل منزل آمده
این راه پر فراز بدون نشیب را...
السلام علیک یا بنت علی المرتضی
یوسف رحیمی
من از این بالا همه جا را می بینم.
من از این جا، همه آدم ها و اسب ها را می بینم. چقدر آدم! ... چقدر اسب! ...
من از این بالا حتی رودخانه ای می بینم.
چقدر آب! کاش کسی جرعه ای آب به من بدهد....
تاکنون پدر مرا روی دست هایش بلند نکرده بود؛ نمی دانم اکنون چرا این کار را کرده....
من از این بالا کسی را می بینم که تیری سه شعبه به کمان گذاشته و به سوی ما نشانه رفته است.
من...
منبع: داستانهای کوتاه کوتاه عاشورایی