بعد از تخریب مرقد شریف توسط هارون ، در زمان مامون خلیفه عباسی عمارت دوم بنا شد و تا تاریخ 232 باقی بود.
مامون به علت علاقه ظاهری اش به علویان بنایی را بر مرقد امام احداث کرد، که تا عصر متوکل برجا بود.
متوکل که از سال 236-247 حکومت را در دست گرفت، مرقد امام حسین را مورد تجاوز و خشم مکرر خود قرار داد. به دستور وی مرقد و خانه های اطراف آن را ویران کردند و زمین آن را شخم زدند، بذر پاشیدند و بر قبر آب بستند و مردم را از زیارت قبر بازداشتند. آب در اطراف قبر مطهر دور زد و قبر را فرا نگرفت، از این رو آنجا به حائر حسینی معروف شد.
مامور این تخریب ابراهیم دیزج، یهودی تازه مسلمان بود که به سال 236 قمری گروهی از یهودیان را به خدمت گماشت و خود پیشاپیش به ویرانی قبر اقدام کرد.
یک قسمت به موضوعات وبلاگ اضافه کردم به نام تاریخچه مضجع حسینی ...
شخصا برای خودم که خیلی جالب بود، ان شاالله قسمت قسمت و طی هجده پست این تاریخچه را میگذارم، ان شاالله که استفاده شود.
اما بعد ...
امام سجاد پس از واقعه عاشورا به کربلا آمد.
سپس به سویی رفت و با کنار زدن مقداری خاک قبری آماده ظاهر شد، پدر را در قبر گذاشت و پس از هموار کردن قبر، روی آن نوشت:
(هذا قبر الحسین بن علی بن ابی طالب الذی قتلوه عطشانا غریبا)
یا زهرا یا زهرا یا فاطمه
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت
شبانه بغض گلو گیر من کنار بقیع
شکست و دیده ز دل اشک دانه دانه گرفت ...
من توی نجف پیش مولا همیشه روضه مادرمان را میخوندم و گوش میدادم، نمیدونم چرا امسال اینطوری شدم فکر میکنم وقتی روضه مولا را گوش میدم مادرمان هم راضی است، بالاخره مادرمان هر کاری کرد به خاطر مولایمان و دفاع از مولامون بود.
یک مرد تنـــــــهای غریـــــبه، از دیگــــــــران طـــعنه شنیـــده ...
داغ غریبـــی را چشیده، یک عمـر بی خوابــی کشیــده، دارد عجبـــ شوقـــی برای دیـــدن روی شــهیـــده ...
در شـــهر محنـــت زای کوفه، شــب گرد خستــه پای کوفــه، در کوچه ها آقـــای کوفــه، این رهبــــــــر تنهای کوفه ...
رد می شود از خواب شوم بی خیالـــی های کوفه ...
سی ســال اشــک و بی تبـــسم، سی سال درد و مرقــــــدی گم، سی سال تنـــها بین مردم ...
سی سـال خون دل، تلاطم، سی سال بی زهـــــــــــــــــــرا نخورده آب سرد و نان گندم ...
این آخر عشق و عبادت، شبها به گریه کرده عادت، مرد میان دار رشادت، بسته کمر بهر شهادت ...
یا فاطمه یا فاطمه گویان رود سمت سعادتـــ ...
با مردم از فردایشان گفت ... از آخر آخر زمان گفت ... از رازهای آسمان گفت ... حرف خدا را بی امان گفت ..
آرام بر بالای بام ماذنه رفت و اذان گفت ... الله اکبر ...
صدیقه پهلــــــــــــــــو شکسته .... از آسمان بازو شکستــــــــــــه ... فریاد میزد او شکسته ...
شد جلوه یاهو شکسته ... فرق امیرالمومنین تا اول ابرو شکسته ...
گویا مجتبی غریبانه مادرش را به خانه برگرداند دردهای مدینه را حس کرد ...
یه بار مادر را آورد خونه یا بار بابا رو ...