....
http://tehran2008abedi.blogfa.com/post-618.aspx
اون روز ، روز ولادت امام حسین بود ...
اون روز توی اون پست نوشتم :
"بگو تا نامه بر باشم ز بام خود هوایم کنم
برای یک سفر امشب دعایم کن که تا کرببلا پر گیرم ...."
نمیدونستم آقا اینقدر زود حرفم رو میشنوه سال بعدش مرداد بود که خبر برنده شدنم را تو سایت مختارنامه خوندم که " برندگان مختارنامه به کربلا میروند" اون روز ادامه اون پست قبلی را توی این پست زدم تو وبلاگ :
که بوی سیب سرخ می آید از آن شش گوشه روشن ...."
داشتم به این موضوعات فکر میکردم ناخودآگاه یاد این جمله افتادم : پنجره فولاد رضا برات کربلا میده .../
امسال دوباره امام رضا طلبید قراره سیزدهم همین ماه برم مشهد دوستان عزیز حلالم کنید
ما بدبخت بی چاره ها چه گناهی کردیم که نرفتیم.
از مشهد بر می گردی میری کربلا.کربلا برنگشته دوباره مشهد میری
میای تعریف می کنی نمی گی ما دلمون میگیره
بذار منم مشهد برم اون وقت یه چیزی بگیرم که همه از تعجب دهناشون باز بمونه
کربلا رو بعدش ازشون می خوام.
فقط خدایا کی میشه منم برم.
فقط یادت باشه فقط برا خودت دعا نکن