عباسم، تو علمدار لشگر منی!
سه شنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۱، ۰۳:۱۹ ب.ظ
حسین میداند که دشوارترین کار برای عباس، نجنگیدن است بزرگترین شجاعت و مقاومت عباس، شهادت یاران را دیدن، دندان بر جگر فشردن و از جا نجنبیدن است.
حسین میداند که بزرگترین شهامت عباس، دست بر قبضه شمشیر فشردن و شمشیر را در غلاف نگه داشتن است.حسین به روشنی میفهمد که برترین ظرفیت عباس، سکوت و تبعیت در اوج قدرت و توانمندی است، صبر و شکیبایی در نهایت اقتدار و کظم و خویشتنداری در عین صولت و شجاع.
عباس اینک کوه آتش فشان خاموشی است که اگر اراده کند گدازه های خشمش تمام جبهه دشمن را می سوزاند و خاکستر می کند و آنچه این آتش فشان را مهار کرده است، فقط ادب و اطاعت عباس است.
اما از آن سو، حسین هم نمیتواند از عباس دل بکند، به میدان رفتن عباس را رضایت دهد.
عباس برای حسین فقط یک سردار نیست، یک فرمانده نیست، یک پرچمدار هم نیست، یک برادر هم نیست. عباس، عمود خیمه لشگر حسین است. نه عباس، عمود خیمه وجود حسین است. اگر عباس بشکند، خیمه وجود حسین فرو میریزد، اگر عباس بشکند، پشت حسین میشکند و اگر عباس بیفتد، حسین از پا می افتد.
عباس، بقیةالله جبهه حسین است. اما اینهمه را نمیتواند یکجا به عباس بگوید.
فقط گفته است: عباسم، تو علمکدار لشگر منی! تو اگر نباشی، هیچکس نیست. اما ... بیا و کاری بکن! حجت اسلام را هزار باره بر این قوم، تمام کن! بگو که جنگ، جای خود، بستن آب بر کودکان و زنان، ناجوانمردانه است...
۹۱/۰۶/۲۱
فقط ادب و اطاعت عباس...
اگر عباس بیفتد، حسین از پا می افتد...
این بیرقه علمداره... هنوز رو زمین نیفتاده...