ضریح مولا (7)
با اینکه خلوت بود همش یه گوشه ایستاده بودم و به ضریح نگاه می کردم و همه ی اتفاقات دوران زندگی پربرکت مولا را پیش خودم مرور می کردم .
یاد دیالوگ های سریال امام علی(ع) افتادم :
به خویشاوندی باشد علی(ع) از اهل بیت است .
به شمشیر باشد دین محمد(ص) به ذوالفقار علی(ع) بالغ شده .
به دیانت باشد نامردم اگر یک لغزش علی(ع) را به پانصد درهم نخرم .
در قضاوت خلفای قبل دست به دامن حکمیت او بودند.
(من کنت مولا فهذا علی مولا)
بعد از زیارت به هتل برمیگردم بعد از صرف شام اومدم بخوابم خوابم نمی برد یاد مولا افتاده بودم که شبها کیسه به دوش برای فقرا غذا می برد .
موقع خواب بود کمی سردم شده بود پاشدم کولر را خاموش کردم و خوابیدم.
نیمه شب بلند شدم دوباره سردم بود دیدم کولر روشنه خاموشش کردم !
دمدمای اذان صبح بود که بیدار شدم دیدم دوباره کولر روشنه نگو هی من خاموش میکردم هی این بچه ها گرمشون میشد روشنش می کردن این گرم و سرد شدن از سه نفری که در اتاق بودیم به غیر از من دو تای دیگه را سرما داد .
برای نماز صبح رفتیم حرم وقتی برگشتیم ، رفتیم برای صبحانه دیدیم اکثر کاروان سرماخوردن بیچاره اقای حسینی شدید سرما خورده بودن به همراه سردرد هر کسی یه تجویزی می کرد و دکتری خودش را روی ایشون امتحان می کرد بیچاره ایشون هم هر چی بهشون میگفتن می خورد .
حیدر بنگر چه بارگاهی دارد
ایوان نجف عجب صفایی دارد.
یا علی