روضه ...
يكشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۴:۳۰ ق.ظ
اسبهایی بودند
که وقتی نعل تازه خوردند
آرزو کردند کاش بمیرند
و نتازند...
ابرهایی بودند
که دلشان می خواست ببارند
وقتی صدای گریه کودکانه ای از خیمه ای بلند شد ...
یک آقایی بود
که غربت هفتاد و دو نفر را تنها
به دوش می کشید ...
یه جوانی بود
وقت ِ رفتنش که رسید
هراس تنهایی به جان ِخیلی ها افتاد. ...
روضه های ما
۹۲/۰۲/۰۱