خاطره آبــــــــــــ (14)
دوشنبه چهاردهم شهریور ماه سال 90 روز آخر اقامتمان در کربلا .
دیشب خبردار شدیم یکی از هتل های نزدیک حرم که اتفاقا همه زائرهای ایرانی در آن بودنند آتش گرفته .
در کربلا یه رفیق عراقی هم پیدا کرده بودم که اسمش عبدالزهرا بود از نیروهای امنیتی عراق که در همون هتل ما اقامت داشت ، فارسی هم بلد بود ، یک بار اومده بود ایران برای زیارت امام رضا(ع) ، تهران هم اومده بود .
عبدالزهرا همونطوری که فارسیش خوب بود زیان انگلیسی قویی نداشت درباره تهران میگفت :
I Love You Tehran
وقتی شنیدم که هتل آتش گرفته رفتیم پیش عبدالزهرا که ازش بپرسم قضیه چی بوده گفت به خاطر قطع و وصل شدن برق هتل آتش گرفته ولی اتفاق خاصی نیافتاده ، خیالم راحت شد.
صبح رفتیم حرم ، همینجوری که در بین الحرمین قدم میزدم ناگاه نگاهم به آب هایی افتاد که پشت سر هم در بین الرحمین قرار داده بودن ، هیچی نتونستم بگم فقط یه نگاه به گنبد ساقی العطاشا انداختم .
عباس جان پاشو ....
اصلا دلم نمیومد یعنی نمی تونستم تو بین الحرمین ، حرم امام حسین (ع) و حضرت عباس(ع) آب بخورم ....
کاش ، ای کاش که دریای عطش میفهمید آب مهریه زهراست ...
تشنه لب در آب رفتم این سخن با خویش گفتم
من چگونه آب نوشم شاه را عطشان ببینم
یا علی