حسیــــــــــــ ن من (56) ...
يكشنبه, ۹ مهر ۱۳۹۱، ۱۱:۲۸ ق.ظ
حسین می جنگید،یک تنه و تنها.
از پسش بر نمی آمدند.
حمله کردند به خیمه ها،به خانواده ها.
فریاد زد:"ای پیروان ابوسفیان ! اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید.شما با من جنگ دارید.با من بجنگید.چه کار دارید به زن و بچه ها؟"

۹۱/۰۷/۰۹
چه دل هوایی ایی داری پسر... ما رو هم دعا کن.