حسیــــــــــــ ن من (48) ...
شنبه, ۸ مهر ۱۳۹۱، ۰۲:۳۵ ب.ظ
ظهر شده بود. یک نفر گفت: "بگذار آخرین نمازمان را به تو اقتدا کنیم."
حسین گفت: "یاد نماز افتادی. خدا تو را از نمازگزاران قرار دهد."
ایستاد به نماز. آنهایی که مانده بودند هم اقتدا کردند.
چند نفری هم ایستادند جلویشان تا تیر نخورند.
نماز که تمام شد دو نفر از نگهبانها افتادند. با بدنهای پر از تیر جان دادند.

۹۱/۰۷/۰۸