حسیــــــــــــ ن من (29) ...
پنجشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۱، ۰۴:۲۹ ب.ظ
حسین که در کربلا توقف کرد، عبیدالله هر روز نیرو میفرستاد؛ فرماندهی همهشان با عمرسعد.
آن روز که علی فریاد زد از من بپرسید قبل از اینکه از میان شما بروم، سعد گفت: "اگر راست میگویی موهای سر من چند تاست؟" علی گفت: "خبر دیگری به تو میدهم. تو پسری در خانه داری که پسر من، حسین، را خواهد کشت."
۹۱/۰۶/۳۰
منتظر نظرتون هستم...