تسبیح مادربزرگ
اما بریم سراغ داستان سوم کتابی که دیروز خریده بودم.
می گفت: هر وقت درخت قدیمی را می بینم، یاد مادربزرگم میوفتم که عصرها توی ایوان، می نشست و با تسبیح گِلی اش ذکر می گفت.
وقتی قیافه متعجب من را دید لبخندی زد و یکی از برگهای کوچک و نازک نهال نارنجی که پدرش تازه کاشته بود بین دو انگشت شصت و سبابه اش گرفت و در حالی که با آرامش لمسش میکرد، گفت: باور کن هر وقت به این آیینه نگاه میکنم یاد بچه های دبستانی ای میوفتم که به نماز ایستاده اند، دستهای کوچکشان را تا بالای صورت بالا آورده و می خوانند ربنا آتنا ...
اون روز چیزی نفهمیدم، امشب که داشتم قرآن میخوندم رسیدم به اینجا که :
تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ ۚ وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ
وَلَٰکِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ ۗ إِنَّهُ کَانَ حَلِیمًا غَفُورًا.
محمد رضا آتشین صدف
پ.ن 1: و فراموش نکنیم آیه اللَّهُ الَّذِی سَخَّرَ لَکُمْ الْبَحْرَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ فِیهِ بِأَمْرِهِ" را .... که همه این ها را خداوند برای انسان رام کرده است