امیرالعطشان ...
پنجشنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۲، ۱۰:۳۵ ب.ظ
داشتیم بر می گشتیم عقب، سر راه دیدم ده دوازه نفری افتاده اند روی زمیـن
از بچه های خودمان بودند.
رفتیم بالای سرشان، نه تیـری خورده بودند، نه ترکشی، نه هیــچ
سرم را گذاشتم روی سینه یکیشان، قلبش می زد، آرام، آرام، آرام، توی گرمای شصت هفتاد درجه
برای مردن تیر و ترکش لازم نیست، چند ساعت آب نداشته باشی، کافی است.....!
السلام علیک یا ذبیح العطشان . . .
۹۲/۱۲/۰۱