دیدی وقتی یـک نفر راهی کـربــلـاست چـطور بی جـان و بی دل میشوی
میروی تـکیه میـدهی به دیـوار نگـاهت را میـدوزی به پـنجره اتوبوس التمـاس میکنی تک تک شان را که سلـامــ مـن ِ بیـچـاره را هم...
دیدی وقـتی یک نفـر از کـربــلـا بـرمیگـردد چطور میـری غبـار روی لباسش را آهسته آهسته میـروبـی
و به چشم میکشی میـبوسی میـبویـی و زل میزنی در چشمـهایـش که خیـلی بـا چشـمـهای هفته پـیش فـرق دارد!!