قلمدان ...

من، از خودم توبه کرده ولی از تو توبه نتوانم که نتوانم...

قلمدان ...

من، از خودم توبه کرده ولی از تو توبه نتوانم که نتوانم...

قلمدان ...

قلمدان، جعبه مانندی است از جنس چوب٬ مقوا یا پاپیه ماشه که برای نگهداری قلم‌های مخصوص خوشنویسی و دیگر ابزار کتابت به کار می‌رود. عکس مشهد مقدس در اردیبهشت ماه سال نود و دو می باشد.
---------------------------------------------------------------
همیشه خدا هست.
همیشه خدا بخشنده است و بنده اگر توبه کار باشد می تواند دوباره بروید، رشد کند و به بالندگی برسد .....
من، از خودم توبه کرده ولی از تو توبه نتوانم که نتوانم.
نوشتن سخته مخصوصا اگه زیر نور چراغ گردون قرمز باشی و زمانی باشه که برق ها رو قطع کرده باشن و عده ای هم خواب باشن.
بعضی از چشم ها توی این تاریکی برق میزنه، هیچکدوم حرف نمیزنن ...
فردا روز سختیه، خیلی سخت ...
معلوم نیست چی می شه خیلی ها از من نخواهند گذشت اما خدا کنه منو بفهمن انتظار ندارم به من حق بدن اما مجبورم، مجبورم اگه حمله کنن جواب بدم اگه زخم بندازن زخم بندازم و...
خدایا تو را به جان فاطمه کمکم کن کمکم کن زبان و قلم گره نخوره تا بتونم حرفام رو بنگارم کمکم کن حرفهام برای احقاق حق باشه نه برای ....
شهادت می‌دهم به ولایت شیعه هرکس در این نظام تکلیفی به گردن داره و من هم
اگر عباس از آرمانی فرمان میگیره که فراتر از ... چرا من تو چنین شرایطی اونو تنها بذارم .
امیدوارم نیت حقیر رو درک کرده باشین من قصد آزار کسی رو ندارم
من واسه صبرتون یه یا علی می‌خوام. همین!

آخرین نظرات
  • ۴ اسفند ۹۳، ۰۹:۵۲ - سید محمد جواد
    بله !
بایگانی

۲۶۳ مطلب با موضوع «خاندان عترتــ» ثبت شده است

یا زهرا یا زهرا یا فاطمه

دل غریب من از گردش زمانه گرفت

به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت

شبانه بغض گلو گیر من کنار بقیع

شکست و دیده ز دل اشک دانه دانه گرفت ...



۲ نظر ۱۲ فروردين ۹۲ ، ۱۳:۳۳
کربلایی مجید



من توی نجف پیش مولا همیشه روضه مادرمان را میخوندم و گوش میدادم، نمیدونم چرا امسال اینطوری شدم فکر میکنم وقتی روضه مولا را گوش میدم مادرمان هم راضی است، بالاخره مادرمان هر کاری کرد به خاطر مولایمان و دفاع از مولامون بود.

یک مرد تنـــــــهای غریـــــبه، از دیگــــــــران طـــعنه شنیـــده ...

داغ غریبـــی را چشیده، یک عمـر بی خوابــی کشیــده، دارد عجبـــ شوقـــی برای دیـــدن روی شــهیـــده ...

در شـــهر محنـــت زای کوفه، شــب گرد خستــه پای کوفــه، در کوچه ها آقـــای کوفــه، این رهبــــــــر تنهای کوفه ...

رد می شود از خواب شوم بی خیالـــی های کوفه ...

سی ســال اشــک و بی تبـــسم، سی سال درد و مرقــــــدی گم، سی سال تنـــها بین مردم ...

سی سـال خون دل، تلاطم، سی سال بی زهـــــــــــــــــــرا نخورده آب سرد و نان گندم ...

این آخر عشق و عبادت، شبها به گریه کرده عادت، مرد میان دار رشادت، بسته کمر بهر شهادت ...

یا فاطمه یا فاطمه گویان رود سمت سعادتـــ ...

با مردم از فردایشان گفت ... از آخر آخر زمان گفت ... از رازهای آسمان گفت ... حرف خدا را بی امان گفت ..

آرام بر بالای بام ماذنه رفت و اذان گفت ... الله اکبر ...

صدیقه پهلــــــــــــــــو شکسته .... از آسمان بازو شکستــــــــــــه ... فریاد میزد او شکسته ...

شد جلوه یاهو شکسته ... فرق امیرالمومنین تا اول ابرو شکسته ...

گویا مجتبی غریبانه مادرش را به خانه برگرداند دردهای مدینه را حس کرد ...

یه بار مادر را آورد خونه یا بار بابا رو ...


یکی از دوستان فرستاده بود برام این مطلب رو، جالب بود ...
لکلّ اجتماعٍ مِن خلیلَین فُرقة
و کلّ الذی دون الفراق قلیل...
اینجا همه ی دوست ها یک روز از هم جدا می شوند
و بعد از فراق آنچه باقی می ماند، ناچیز است...
 از عاشقانه های امیرامؤمنین (علیه السلام) برمزار هستی اش...فاطمه اش... (سلام الله علیها..)
یه داستان دیگه هم بگم خوبه برامون ... این داستان را جایی شنیدم، کی نقلش کرده را نمیدانم.
احتمالاً زمستان سال 68 بود که در تالار اندیشه فیلمی را نمایش دادند که اجازه اکران از وزارت ارشاد نگرفته بود. سالن پر بود از هنرمندان، فیلمسازان، نویسندگان و ... در جایی از فیلم آگاهانه یا ناآگاهانه، داشت به حضرت زهرا سلام الله علیها بی ادبی می‌شد. من این را فهمیدم. لابد دیگران هم همین طور، ولی همه لال شدیم و دم بر نیاوردیم. با جهان بینی روشنفکری خودمان قضیه را حل کردیم. طرف هنرمند بزرگی است و حتما منظوری دارد و انتقادی است بر فرهنگ مردم اما یک نفر نتوانست ساکت بنشیند و داد زد: خدا لعنتت کند! چرا داری توهین می‌کنی؟!
همه سرها به سویش برگشت در ردیف‌های وسط آقایی بود چهل و چند ساله با سیمایی بسیار جذاب و نورانی. کلاهی مشکی بر سرش بود و اورکتی سبز بر تنش. از بغل دستی‌ام (سعید رنجبر) پرسیدم: «آقا را می‌شناسی؟» 
گفت: «سید مرتضی آوینی است.»
۷ نظر ۰۴ فروردين ۹۲ ، ۲۲:۲۰
کربلایی مجید

به نجّار گفت:می توانید دری برایم بسازید؟

نجار پرسید: برای چه؟

مرد پاسخ داد: برای در ورودی خانه ام.

نجار پرسید: مگر در خانه ات چه شده؟ 

مرد گریست ...

محمد مبینی


پ.ن: تو فاطمیه باید از علی گفت ...  تو فاطمیه باید از علی نوشت ....

بعد از فاطمه علی آنقدر تنها شده بود که تنها همدمش تنها همدردش چاه های کوفه بود ...

آری من یوسفم را در چاه های کوفه یافته ام ...

۵ نظر ۲۹ اسفند ۹۱ ، ۲۳:۰۹
کربلایی مجید

و جمعه بود. دهم محرم سال شصت و یکم، مابین نماز ظهر و عصر ...

و حسین پنجاه و هشت سال داشت.


پ.ن: گاهی اوقات اگر گوشی ات پیشت نباشد خیلی چیز مهمی را از دست میدهی مثل امروز .... :( سه تماس از کربلا و ....
۰ نظر ۲۹ اسفند ۹۱ ، ۲۲:۲۸
کربلایی مجید

آخرین جمعه سال نودویک ...

امسال دوستم که فوت کرد .. پشت و پناه خانواده اشون رفتــ، امیدشون رفت ... خدا یا تو پشت و پناهشون باش.

خدایا چشمم به بخششت هستش، چشم انتظارم نذار ...

سالهاست

در دلم بهاری

در انتظار شکفتن است!

دلم روشن است که روزی از زوایای گریه هایم ظهور می کنی ....


همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی                                چه زیان تو را، که من هم برسم به آرزویی

به کسی جمال خود را ننموده ای و بینم                              همه جا به هر زبانی بود از تو گفتگویی

به ره تو بس که نالم ز غم تو بس که مویم                             شده ام ز ناله نایی، شده ام ز مویه مویی

همه خوشدل این که مطرب، بزند به تار چنگی                   من از آن خوشم که چنگی بزنم به تار مویی

بشکست اگر دل من ، به فدای چشم مستت

سرخُمّ می سلامت، شکند اگر سبویی

۲ نظر ۲۵ اسفند ۹۱ ، ۱۸:۴۳
کربلایی مجید

سال نود و یک هم گذشت و یه سری از خاطراتش برام موندگار شد ...

 یکیش مشهدی بود که با دو تا از دوستان رفتیم، اردیبهشت سال 91 . 

دلتنگم .. اگر قسمت بشه ان شاالله بعد از تعطیلات نوروز ....

۴ نظر ۲۵ اسفند ۹۱ ، ۱۲:۲۲
کربلایی مجید

دلم برای روز و شبهایی به به خاطر حسینــ می گذشت تنگ شده است ...

اون شبهایی که با یاد حرم میخوابیدم ... اون شبهایی که واقعا بی تاب بودم و ....

هوای دلم مثل هوای اون روزهای کربلا گرفته است ....

۲ نظر ۲۴ اسفند ۹۱ ، ۱۴:۲۵
کربلایی مجید

خیلی این مسجد را دوست دارم ...
میدان ولیعصر هستش و همیشه در قنوتهایش، دعای فرج میخواند پیش نماز ....

۰ نظر ۱۵ اسفند ۹۱ ، ۰۰:۲۳
کربلایی مجید