شــب زیـارتــی اربــاب، بـه امــیـد زیـارت؛
صلــی الله عـلیـک یا ابـاعـبــدالله الحـســیـن
شــب زیـارتــی اربــاب، بـه امــیـد زیـارت؛
صلــی الله عـلیـک یا ابـاعـبــدالله الحـســیـن
همه دارند به پابوسی تو می آیند
طبق ِ معمول من ِ بی سر و پا جا ماندم...
من از این بالا همه جا را می بینم.
من از این جا، همه آدم ها و اسب ها را می بینم. چقدر آدم! ... چقدر اسب! ...
من از این بالا حتی رودخانه ای می بینم.
چقدر آب! کاش کسی جرعه ای آب به من بدهد....
تاکنون پدر مرا روی دست هایش بلند نکرده بود؛ نمی دانم اکنون چرا این کار را کرده....
من از این بالا کسی را می بینم که تیری سه شعبه به کمان گذاشته و به سوی ما نشانه رفته است.
من...
منبع: داستانهای کوتاه کوتاه عاشورایی
دستانم؛ اگر چه می نویسد...
اما بدان، دل نمی کشد به فصل رفتنت...
وداع با ماه عاشقی، دروغ بزرگ تقویم است...
مُحرم تو، تا همیشه است…
وقتی،
عشق تو هرگز تمام نمی شود!
امشب شام غریبان است که از یک سو بدن های زخم خورده و سر از بدن جدا شده شهیدان بر روی خاک فتاده و از سوی دیگر زنان مصیبت زده و از طرفی بانوی دل شکسته نزد تنها یادگار برادر در خیمه های سوخته او را دلداری میدهد زینب خسته است از فرط خستگی ناگه خوابش میبرد و در عالم رویا مادرش را میبیند و میخواهد شکوه عاشورا را پیش مادر بیان کند که حضرت فاطمه میفرماید تاب شنیدنش را ندارم چون هنگامی که سر از بدن فرزندم حسین جدا میکردند من حاضر بودم اکنون برخیز و سکینه را پیدا کن زینب یک دفعه برخاست هر چه سکینه را صدا کرد او را نیافت سپس با ام کلثوم به دنبال او گشتند و در نهایت عزیز پدر را نزدیک قتلگاه پیدا کردند که دستش را به سینه پدر چسبانده بود و با جسم بی سر درد و دل میکرد....
در بهشت کودکی هایم...
وقتی نام تو را بر بیرقی سیاه، سر دربِ خانه ها نصب می کردند_می فهمیدم، مُحرمت رسیده...
و من هر چه بزرگتر شدم فهمیدم...
إلهی رِضاً بِرِضائِک ...عاشقانه، حسین را، بر سرِ نی؛بی ســـــــر ترین سر افراز و سرآغازِ عشق کرد...
===
پ.ن: الهی رضا برضائک و تسلیماً لأمرک لامعبود سواک... مالی سواک ولا معبود غیرک یا غیاث من لاغیاث له ... خدایا راضیم به رضایت.تسلیم فرمان توام و هیچ معبودی جز تو نیست...؛خدایا! جز تو کسی را ندارم و غیر تو معبودی نیست، تو یاور کسانی هستی که یاری ندارند... آخرین دعای امام حسین علیه السلام
خواستم از شما بنویسم...
دیدم نوشتن از دست های آسمانی تان...
کارِ دست های زمینیِ من نیست...