نمیدانم چه سری است که برای هر سفر عتبات و زیارت حضرت عشق، ابتدای کار باید از چهارراه توحید تهران شروع شود.
از همان آغاز، معشوق، دوستان را در کشاکش خوف و رجا نگاه میدارد تا مبادا ایشان آسوده خاطر باشند و وصال معشوق را سهل الوصول بپندارند؛ که عشق را با آسوده خاطری و راحتی میانهای نیست.
عاشقان نیز در همان عهد نخستین دلدادگی خویش، به هرچه «بلا» ست، «بلی» گفتهاند.
حتی عتاب شد، «نزدیک است جان عزیزت را بر سر رسالتت بگذاری، ما اگر
میخواستیم که به آیه و اجبار آدمیان را به ایمان وا میداشتیم»؛ که «حریص»
بود هدایت امتش را...
حتی عتاب شد، «بنا نیست داراییات را چونان ببخشی که خودت در مضیقه باشی»؛ که «رئوف» و «رحیم» بود جمیع مؤمنین را...
حتی «وحشی»ها را هم بخشید و از «ابوسفیان»ها هم گذشت؛ که «رحمت» بود جمله «عالمیان» را...
حالا 1426 سال بعد از حیات مبارکش، جایی وسط جاهلیت مدرن، مشتی غربی غربتی
پنداشتهاند میشود رخ خورشید خاور را خراشید! زهی خیال باطل! «یریدون
لیطفؤوا نور الله بأفواههم و الله متم نوره ولو کره الکافرون».
این جستار هم مجال پرداختن به این جسارت رسوا نیست که به قدر کفایت از آن
گفته و به آن پرداختهاند. حکایت، شکایت از خودمان است که چه کردیم در
برابر این اهانت؟!
مگر نفرمود: «فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیکم». کسی
نپندارد مقصود مقابله با مقدسات ادیانی است که اینان تظاهر به التزام به آن
دارند! معاذالله! که مقدسات ادیان الهی مقدسات ما هستند و همه کتابها و
رسولان الهی متعلقات مسلم ایمان ما. اینان دین و ایمانی که ندارند هیچ، از
تعلق به بدیهیترین اصول قاموس انسانیت هم معافند.
مقصود به چالش گرفتن مقدسات «آنان» است، در زمانهای که برای هیچ گزاره
قدسی قداست قائل نیستند و حرمت انبیای الهی هتک میشود و کتب آیات الهی در
آتش جهالت و عداوت میسوزد و مقدسات ادیان به سخره گرفته میشود اما حصاری
خاردار کشیدهاند حول جغرافیای یک دروغ تاریخی؛ «هولوکاست»!
نه به شیوه رسوای اهانت که اساساً برآمده از حقارت است و جز حقیران مستأصل
کسی را توسل به توهین نشاید؛ با «دو سوال» کاملاً منطقی «ماهیت دروغ» آن و
«تبعات وحشیانه» آن- که دامنگیر بیگناهانی شده که حتی به اقرار منادیان
این ماجرای سراسر دروغ، دخلی در آن نداشتهاند- به چالش کشیده شد، این
«تنها» گزاره مقدس برای آنان که به جنگ خدا و رسول آمدهاند! چه هیاهویی
به راه انداختند، آسمان را به زمین آوردند، از قانون و «تحریم» و تهدید و
مجازات و جنجال خبری و فیلم و... هر آنچه داشتند به صحنه آوردند تا حراست
کنند مقدسات شیطانی خویش را...!
یا رسولالله! ما اما شرمندهایم که چندان که آنها پای «هولوکاست»
هوسآلودشان ایستادهاند و سفت و سخت از آن صیانت میکنند، از اهانت به
ساحت قدسی شما برنیاشفتیم و هموزن تحرکات همهجانبه آنها تمهیدی
نیندیشیدیم!
حتی «سوال» از افسانه «هولوکاست» را هم پس گرفتیم، مباد خدایناکرده به
تریج قبای حضرت کدخدا بربخورد و بخواهد در مذاکرات سوسه بیاید و «نان»مان
را بیش از این آجر کند!
کجایی مرد نخلستانهای خاموش کوفه، تا سر در چاه فریاد برآوری «شگفتا که
پیوستگی آنان در «باطل» خویش و گسستگی شما در «حق» خویش دل را میمیراند و
اندوه را زنده میگرداند»!
شرمندهایم یا رسولالله که «کمر»مان «درد» نمیگیرد از «عکس» فلان
روزنامه خارجی و «تیتر» بهمان روزنامه داخلی و میتوانیم بیآنکه نیاز به
«ویلچر» باشد شانه به شانه شیطان در خیابان «پیاده» برویم و در «الیزه» با
فابیوس قهوه فرانسوی بنوشیم!
شرمندهایم یا رسولالله! لابد «کمر» «غیرت»مان شکسته است؛ نتوانستیم
آنگونه که باید مقابل این جسارت «بایستیم»! آخر آنقدر زلف «دولت»مان به این
مذاکرات عبث گره خورده که در بحبوحه این هیاهوی بیآبرو تا «فرانسه»
میرویم اما مقابل «سفارت فرانسه» نمیرویم تا برای «شارلی» و
«شارلیصفتان» آرزوی مرگ کنیم!
شرمندهایم یا رسولالله که نمیتوانیم به سفیر سفارت جسارت بگوییم «بهجهنم»!
شرمندهایم یا رسولالله! نقداً «امید»مان هم به «کدخدا»ست و «تدبیر»مان «راه آمدن» با شیطان....
مطلب به همین منوال پیش رود بعید نیست در این زمانه «اعتدال» حکم ارتداد
«سلمان رشدی» را هم «تعدیل» کنیم، مگر سطح مذاکرات از این هم بیشتر «رشد»
یابد!
برای «اسم»تان هر چه بخواهید «صلوات» میفرستیم اما «رسم»تان...!
شرمندهایم به خدا...
شرمنده...
به بزرگواری خودتان ببخشید ما را...