گزیده ای از الهی نامه حسن زاده آملی
گزیده ای از الهی نامه
حسن زاده آملی
1. الهی ،آن که تو را دوست دارد . چگونه با خلقت مهربان نیست .
2. الهی ،نه خاموش میتوان بود و نه گویا . در خاموشی چه کنیم ، در گفتن چه گوییم .
3. الهی ،در بسته نیست . ما دست و پا بسته ایم .
4. الهی ،آن که سحر ندارد ، از خود خبر ندارد .
5. الهی ،آن که سرمایه دارد و از ان بهره نمیبرد ، ازگدا گرفتارتر و بیچاره تر است .
6. الهی ،در این جهان پر هیاهو ، چرا من هوهو نکنم .
7. الهی ،با ددان بتوان به سر بردن ، با دونان چه باید کرد .
8. الهی ،شکرت که پریشانی . به مقام یقین رسیده .
9. الهی ،اگر دانشمند راهزن شود از هر اهریمنی بدتر است ، که دزد با چراغ است .
10. الهی ،حاصل فکرم بی فکری است ، خنک آن که ازفکر بگذشت .
11. الهی ،از من آهی و از تو نگاهی .
12. الهی ،عمری آه در بساط نداشتم و اکنو جز آه در بساط ندارم .
13.الهی ،همه ددان را در کوه و جنگل می بینند و حسن در شهر و ده .
14.الهی ،تا کنون دیوانه فرزانه نما بودم و اکنون فرزانه دیوانه نما شدم .
15.الهی ،آن که را دل باز دادی ، دهن بسته است ؛ این سخن پرداز دل بسته است .
16.الهی ،حسن را شیر و پلنگ بدرد اما با احمق به سر نبرد .
17.الهی ،روی زمینت باغ وحش شد ؛ خرم آن که از وحشیان برست .
18.الهی ،شکرت که از دوستان دشمنت و از دشمنان دوستانت نیستم .
19.الهی ،نمیگویم که از دوستانم ، ولی شکرت که از دشمنانت نیستم .
20.الهی ،دنیتر از دنیا ندیدم ، که همیشه همنشین دونان است .
21.الهی ، در شگفتم که از این گله گله اشباه الناس ورمه رمه آدمی پیکر ، که یکی نمیگوید من کیستم
22.الهی ،حسن که منزلی طی نکرده و به مقامی نایل نشده این همه از اِشباه الناس اشمئزار دارد ؛ کسانی که منازلی سیر کرده اند و به مقاماتی رسیده اند از حسن چقدر بیزاری میجویند .
23. الهی ،جمعی از تو ترسند ، و خلقی از مرگ ، وحسن از خود .
24. الهی ،شکرت که به ناز ونعمت پرورده نشدم ، وگرنه از کجا حسن میشدم .
25. الهی ،شکرت که روزنه ای از عوامل ملکوت را به رویم گشوده ای .
26. الهی ،شکرت که دل بیدردم را به درد آوردی .
27. الهی ،ازتو شرمنده ام که بندگی نکرده ام ، و از خودم شرمنده ام که زندگی نکرده ام ، و از مردم
شرمنده ام که اثر وجودی ام برای ایشان چه بود .
28. الهی ،شکرت که دوستانم عاقلند و دشمنانم احمق .
29. الهی ،وقتی بیدار شدم که هنگام خوابیدن است .
30. الهی ،تا کنون به نادانی از تو میترسیدم ، و اینک به دانایی از خودم میترسم .
31. الهی ،شکرت که فهمیدم که نفهمیدم ، ورسیدم که نرسیدم .
32. الهی ،شکرت که حیوانی را در قفس نکرده ام ، دستم ده که در قفس شده ها را رها کنم .
33. الهی ،شکرت که فهم بسیار چیزها را به حسن عطا کرده ای ، و دهنش را بسته ای .
34. الهی ،خوشا به حال کسانی که نه غم بز دارند نه غم بزغاله .
35. الهی ،حسن تویی و حسن ، حسن نماست .
36. الهی ،من از گدایان سمج ، درس گدایی آموختم .
37. الهی ،هر کس به حسن حرفی آموخت ، تو از او راضی باش و او را از حسن راضی بدار .
38. الهی ،اگر یکبار دلم را بشکنی ، از من چه بشکن بشکنی .
39. الهی ،جان به لب رسید ، تا جام به لب رسید .
40. الهی ،وای بر حسن که از تو نترسد و از او بترسند .
41. الهی ،شکرت که به بلای شهرت مبتلا نشدم .
42. الهی ،حسن را با کسانی که همنشین تواند ، همنشین کن .
43. الهی ،آن که رسیده است خاموش است ، حسن نارسیده در جوش و خروش است .
44. الهی ،امشب که شب قدر است همه قرآن به سر میکنند ، حسن را توفیق ده که قرآن به دل کند
45. الهی ،شکرت که عقل و دینم دستم را بسته اند .
46. الهی ،حسن مفت پیر شده است .
الهی, خدا خدا گفتن مجازی ما که اینهمه برکت دارد, اگر به حقیقت گوییم چون خواهد بود؟
الهی, خفتگان را نعمتِ بیداری ده , و بیداران را توفیق شب زنده داری و گریه و زاری!
الهی, همه آرامش خواهند من بیتابی, همه سامان خواهند و من بی سامانی.
الهی, ما بیچاره ایم و تنها تو چاره ای,ما همه هیچ کاره ایم و تنها تو کاره ای.
الهی, ما را یارای دیدن خورشید نیست, دم از خورشیدآفرین چون زنیم؟!
الهی, عقل و عشق , سنگ و شیشه اند, عاشقان از عاقلان نالند نه از جاهلان.
الهی, نه خاموش می توان بود و نه گویا, در خاموشی چه کنیم, در گفتن چه گوییم؟
الهی, تن به سوی کعبه داشتن چه سودی دهد, آن را که دل به سوی خداوندِ کعبه ندارد؟
الهی, خودت آگاهی که دریای دلم را جزرو مد است,"یا باسط" بسطم ده, و "یا قابض" قبضم کن!
الهی, داغ دل را نه زبان تواند تقریر کند نه قلم یارد به تحریر رساند, الحمدلله که دلدار به ناگفته و نا نوشته آگاه است.
الهی, چگونه خاموش باشم که دل در جوش و خروش است, و چگونه سخن گویم که خرد مدهوش و بی هوش است.
منتظر حضور شما هستم